|
|
نوشته شده در شنبه 15 دی 1397
ساعت : 09:42 ق.ظ
نویسنده : علیرضا هزاره
|
|
صدای آژیر بلند و بلند تر میشد فریاد ها بیشتر و بیشتر
صدای غرش رگبار ها دیوانه کننده بود
بیرون که آمد از میان آتش ها نورهایی به آسمان پرواز میکرد آسمان خونین بود نعره میزد طاقت نداشت مردم در خیابان ها به هر سویی میدویدند کودکان زیر پاها اشک میریختند و آتش افرادی را می بلعید قیامت . . . نویسنده: علیرضاهزاره . . توصیه میکنیم متن شاید را هم مطالعه کنید . . لطفا به متن نظر دهید
:: مرتبط با:
متن ,
:: برچسبها:
قیامت ,
متن ,
متن کوتاه ,
داستان ,
علیرضاهزاره ,
متن جذاب ,
داستان کوتاه ,
:: لینک های مرتبط:
کالاگردی ,
فصل اول رمان مهسا ,
|
|
|